کد مطلب:8095 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:327

ما واله توايم
مقاله


ما واله توايم



مجنون در ره معشوقي چون ليلي، هر بلايي را به جان خريد تا اين كه گفتند در ره منزل ليلي ـ كه خطرهاست ـ شرط اول آنست كه مجنون باشي! شايد مجنون نبودن خيلي از ماها به خاطر آنست كه برق منزل ليلي هنوز چشمانمان را خيره نكرده يا اصلاً هنوز عطر جان پرور عشق به صحراي وجودمان ندميده است. آخر، هم شنيده ايم، هم ديده ايم، هم گفته اند و شايد هم تجربه كرده ايم كه براي آن چه، كه از جان دوستش مي داريم چه سختي ها كه آسانش نمي كنيم و چه خطر ها كه به جان نمي خريم؟ راستي وقتي كسي را دوست داريم چگونه و با چه ترفند هايي محبتش را جذب مي كنيم؟

سبوي تشنگي مان را كجا مي گذاريم بر سر كدام چشمه تا ليلي آن را بكشند و ما در دلمان ذوق كنيم و بگوييم اگر با من نبودش هيچ ميلي چرا ظرف مرا بشكست ليلي؟ خودمانيم ها، عشق و عاشقي هم عجب دردسري دارد! اي بابا مجبوري به خاطرش از همه آن چه كه دوست داري به آن چه كه دوست دارد تغيير نظر بدهي و چقدر اين تغيير برايت شيرين است. از غرورت از داشته هايت از خواسته هاي دور و درازت مي گذري همه تن چشم مي شوي و خيره به دنبالش مي گردي. اشارت هايش را معنا مي كني و تازه كلي ناز او را مي كشي خوب مجبور كه نيستي، عاشق نشو راحت باش بي خيال و آسوده و آن وقت به تو هيچ ارتباطي پيدا نمي كند كه ليلي چه بخواهد و چگونه بخواهد؟ يك زندگي آرام بي هياهو و بدون عشق!

اصلا عاشقي با خود قوانيني مي آورد سخت ... اين را مجنون مي گويد كه موي سفيد كرده در ره ليلي ...

وقتي عاشق كسي شدي بايد اول خودت را فراموش كني، نامت را هر چه هست عوض كني و بگذاري مجنون!

اصلا اگر عاشق شوي مردم نامت را مجنون مي گذارند چه بخواهي چه نخواهي ...

حالا يك سؤال با اين همه حرف و تفسير كه لبخند روي لبت آورده شده نديده عاشق يك نفر بشوي؟

در حالي كه او را نديده اي و فقط شايد از او شنيده اي. چرا مي خندي؟ خيلي ها عاشق كسي هستند كه او را نديده اند و در آرزويش مدام زمزمه مي كنند.

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي *** چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي

خيلي ها در انتظار معشوقي نديده روزگار مي گذرانند بي تاب مي شوند و حاضرند هر سختي را به جان بخرند اما عاشق شدن راحت است اما عاشق ماندن كار هر كسي نيست! حالا ببينم عاشقِ معشوق نديده، تا حالا رفتارهايت را بر مدار معشوق تنظيم مي كردي و مختصات مي گرفتي يا بر اساس دل خودت ...

امان از اين به بعد مي خواهد ثابت كند كه خيلي ها مدعي عشق اند و لاف عشق مي زنند كه اگر عشق باشد بهانه اي در كار نيست و هر سختي و مشكلي آسان است و شيرين مجلس، به مجلس بيا و تأمل كن ... .

مجلس اول: شب است و شمع و ... نه اين خبرها نيست هيئت است. مجلس عزاداري براي مولا مجلس خوبي است فقط بوي عشق نمي آيد مجنون نيست آن كه به دنبال معرفت نباشد حاجت هاي دور و دراز ذهن ها بيشتر از آنست كه سينه ها و ناله ها براي درد عشق باشد بد نيست اما هر چه هست عشق نيست اين جمله را ببين بوي دلدادگي دارد:

خدايا من تو را نه به خاطر معشوق بهشت و نه از ترس آتش، عبادت نمي كنم. من تو را عبادت مي كنم كه تو را لايق و سزاوار پرستش يافته ام. حالا گام اول سرسپاري! هدفت از آمدن به مجلس اول چه بود؟

آيا درد دلدادگي مجبورت كرد كه بروي مطالعه كني معرفت بيافزايي و بپرسي از آنان كه مي دانند صاحب اين عصر و عزا چه هدفي را دوست تر مي دارد؟ يا اصلا تعيين هدف نكرده اي؟ شايد هم ... .

مجلس دوم؛ عاشق مصلح بايد خود صالح باشد اين جا همچنان هيئت است و مجلس عزا از بي تابان مصلحي كه خود صالحند خبري ... . رها كنيم اين حرف ها باور كن سخت است. اگر بداني كارت خيلي سخت مي شود مثلاً اين كه بايد صالح باشي و صالح باشم و بعد صلاح ديگران را بخواهيم عامل به معروف باشيم و امر كننده به آن و در پي اصلاح بچه هاي هيئت بكوشيم اگر دارند راه را اشتباه مي روند راه نشانشان بدهيم ... آخر مايي كه هنوز راه را نيافته ايم ... . استادمان از قول استادش مي گفت: «مدعيان عشق هيچ گاه راه نمي يابند چون به دنبال راه در جايي غير از خودشان هستند».

مجلس سوم؛ معشوق دوست دارد تو علمت در مورد كربلا زياد باشد مسلط باشي به روايات، آخر تو شيعه اي ... تا اگر خرافاتي حرفي انحرافي يا روايتي بي سند ديدي صريح آن را گوشزد كني و به قول زيارت جامعه كبيره قصه گوي اهلبيت باشي ... . هستي؟؟؟

مجلس چهارم؛ در برابر اين معشوق بزرگ هر چه ادب به خرج بدهي كم مي آوري، خوب معشوق بزرگ انتخاب كردن اين سختي ها را هم دارد خلاصه مجلس عزا اهلبيت و سوگواري آنان با فرياد و جيغ ناله هاي بلند و صداي طبل و سنج و مداحي به سبك ترانه ها و سرودها و برداشتن عَلَم به آن سنگيني در محضر معشوق جمع نمي شود.

مجلس پنجم؛ تا ساعت 2 صبح در هيئت سينه زدي و گريه كردي ... امروز نماز صبحت قضا شد ... معشوق گفته اگر دو كار را درست كنيد من زودتر مي آيم آي عاشقان مژده ... اول عبوديت و بندگي و دوم نماز، نشان به نشان آيه 54 سوره نور.

مجلس ششم؛ خواهر و همسر و مادرت هنوز طعم دلدادگي را نچشيده اند پس مقيد به مرام عاشقي نيستند تو كه هيئت مي روي و مثلا عاشقي چرا طعم عشق و غيرت را به آنان نچشانده اي؟

ببينم با عشق و دل، فلسفه حجاب را برايشان تفسير كرده اي؟

مجلس هفتم؛ موسيقي وسط مداحي و مداحي به سبك خواننده هاي غربي ديگر مال كدام فرقه است. از معشوق پرسيده اي اجازه حضور در اين مراسم را ...؟ .

مجلس هشتم؛ قبل و بعد مجلس در راه، غيبت كه را كردي كه معشوق تا شنيد روي كشيد و ... .

مجلس نهم؛ مجلس عزاداري و چشم و هم چشمي براي ميوه ها و غذاهاي رنگارنگ و اسراف ... .

مجلس دهم؛ معشوق غايب تو روضه آرام دوست مي دارد از خودش نشنيدم. گفته ها و روايت ها اين چنين است. پس روضه خواني با داد و فرياد و جيغ ... تكليفش چيست؟

مجلس يازدهم؛ بي اجازه همسر و پدر و مادر ... معشوق گفت عبوديت خدا و خدا گفته ... .

مجلس دوازدهم؛ ... بگذر و بگذار كه نگويم آخر خيلي سخت است و بيشتر معلوم مي شود كه ما مدعي اين راهيم آقا اجازه! امان مي خواهد از اين به بعد از آن چه كه دوست داري بنويسد اگر مجله ما را مي خواني مي شود زودتر بيايي و خودت بگويي، با شرح تمام، كه چه دوست داري؟ البته تو گفته اي نفهميدن تقصير بزرگ ماست!

تا كي الي متي! همه را پير كرده اي! آقا اجازه! فكر كنم دير كرده اي ... .



فاطمه حيدري